محل تبلیغات شما




تو که انگشتهایت رو کنارت داری و حتی همان چشمان زیبا را .

و من در خاطراتم می سرایم حس گرم دستهایت را.

و تو با آن صدای خوب و احساست که وجدانا تمام حس بودن ،  بود در یک نقطه از دنیا ، همین دنیای گاهی شاد و گه غمگین ،  نجوا میکنی این زندگانی را .


بدنبال تو میگردم و حس دستهایت 
گرم .

حقیقت درد نیست آگاهیست

نگاهش کرد و خوابید

شاهراه آشنایم بود چشمانت ولی

حس ,تو ,دستهایت ,،  ,شاد ,گه ,را و ,و حس ,همین دنیای ,، همین ,دنیای گاهی

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

bselawethban یادداشت های یک گرگ پیر... دلشکسته کار نا تمام مسجد و حسینیه الغدیر skilimlisa انتشارات مست علی( تماس:09361869305) Mary's game مجله دانشجویی برنامه ریزی اشعار علیرضاابراهیم پور " گیلانی"